,fixed

(matilda ~ harry styles)

    • mitiā,~*
    • پنجشنبه ۲۶ بهمن ۰۲

    فراخوان نویسندگی⊹.𓆸 (pay attention !!)

    سلام، هیچ ایده ای ندارم چرا اسم پست اینه حالتون چطوره؟

    ازونجایی که بیان نسبت به قبل شبیه قبرستون شده برام، بلا نسبت فعالین عزیز، به این نتیجه رسیدم که یکمی بیشتر بنویسم، که البته نمی‌خوام محتوی صرفا روزمره باشه، ولی ازونجایی که مدت هاست جز روزمره چیزی ننوشتم یکمی سخت بنظر میرسه. پس چی؟ میخوام از شماها کمک بگیرم (چقدرم که زیادیم TT) 

    میخوایم یه کاری کنیم: شما بیاین و برام سه تا پنجتا کلمه ی داستان خیز _ دوباره میتسو و کلمه سازی های نامفهوم _ بگین. چمی‌دونم، مثلا شاهزاده، جنگ، عشق، قصر یا همچین چیزی. اگر کاملا به هم مرتبط نبودن هم هیچ اشکالی نداره. بعد من چیکار میکنم؟ تلاش میکنم روزی که داشتم رو بگنجونم توی یک داستان که عناصرش کلماتی که شماها توی کامنتا گفتین باشه. اینطوری هم خلاقیت به خرج دادیم هم تلاش کردیم بنویسیم هم به روزمره م یه ربطی داشته و بی ایده نمی‌مونم. نظرتون چیه؟ 

    * لطفا هر تعداد که به ذهنتون رسید برام ولمه کامنت کنید و اصلا مهم نیست اگر تکراری شدن. ممنون !! ♡`

  • حرف‌ها [ ۸ ]
    • mitiā,~*
    • يكشنبه ۶ آبان ۰۳

    آخرین نوشته ؟

    ×.°~

    صبرکن! فکر می‌کنم هنوز آسمان را به یاد دارم. در برابر دست‌های شفافت که بالا برده و چیزی در دور دست را با آن انگشت لاغر و شکننده ات نشان میدادی؛خاکستری و مه‌آلود می‌نمود. گمان می‌کنم هرجا که پا می‌گذاشتی همین میشد. با آن لبخند بلا تکلیف و کج‌ات، درحالی که پاهای کشیده ات بدن ظریفت را حمل میکردند، هرجا که می‌دیدمت، گوشه ای ایستاده بودی و انگار تمام رنگ‌های دنیارا به خودت جذب میکردی و در یک آن، هرچه احساس و شادی بود در چشم‌های خاکستری ات رنگ می‌باخت. آدم اگر در جمع می‌نشست هیچ وقت متوجه وجود تو نمی‌شد، تو گوشه ای می‌ایستادی و معذب تر از همیشه ات برای مردم دست تکان می‌دادی و چنان احساسی غریب جمعیت درحال خوش و بش را در بر میگرفت که اگر به جادو اعتقادی نمی‌داشتم، هرگز اهمیتی برای آن لحظات خاکستری قائل نمی‌شدم. اما وقتی به آن قاب سیاه و سفید و مبهم نگاه میکنم که در عکس، دامن‌های پف دار به دور پاهای درشت و سفید رنگ بانوان اشرافی حلقه زده اند و ملّاک ها با چشم هیزی در جمعیت، نوشیدنی به دست می‌رقصند، چیزی وجود دارد که به وضوح همه ی آن حرکات و انسان هارا پوچ می‌کند. چیزی که احساسات را می‌کِشد و قورت می‌دهد. جثه ای نحیف با بازوانی لاغر که استخوان هایش از زیر آستین های حریر پیراهنش هم پیداست. تو. کنار ساعت پاندولی، درحالی که دستهایت را دور خودت پیچیده ای و با خستگی لبخند میزنی، لبهای نازک و بی رنگت شبیه به قطره ای که از میان شیار های خاک راه به جاده ها باز می‌کند می‌ماند که انگار هرگز برای آن صورت ساخته نشده اند، چشمهای درشت و پلک های صورتی، گونه هایی که گلگونی آنها به خودی خود رنگ باخته است و از آن تنها هاله ای از کک و مک‌های بی جان زیر چشم‌هایت به جا مانده است. ای‌کاش انقدر دقیق جزئیات صورتت را به یا نداشتم! آن رد زخم کج و معوج از دوسالگی‌ات، ابروان بوری که بالای چشم‌هایت برای به هم رسیدن تقلا می‌کردند، مژه هایت! آن چند لاخ موی فری که بالای پیشانی ات خود نمایی می‌کرد و دوست داشتم با دست هایم گره‌شان را باز کنم. فکرکنم تعداد خال‌هایت را هم به یاد دارم، وقتی تن آرام و ظریفت را بدون آن پیراهن و شلوار همیشگی به روی تخت به نمایش می‌گذاشتی، استخوان های دنده‌ات که برای دیده شدن حتی از زیر لباس هم سمج بودند.

  • ۱۰
  • حرف‌ها [ ۱۵ ]
    • mitiā,~*
    • جمعه ۲۹ تیر ۰۳

    یادداشت بیست‌وپنجم فوریه

    یوو~ میناسان <`:

    وقتی بعد مدتها برای نوشتن توی وبلاگ رسمی‌ت پنل رو باز میکنی، بدترین شروع ممکن این متنی‌ئه که اینجا نوشتم. اما باکی نیست. امروز توی یکی از کتاب‌هام خوندم که یکی از دلایل اصلی writer's block کمالگرایی نویسنده و تاکیدش روی بی نقص بودنه و من مدت طویلی از نوشتن توی این وبلاگ دوری کردم، پست هام رو پاک کردم و از نوشته هام متنفر شدم چون میدونستم بی نقص نیستن و حتی سراسر نقصن. اما دوباره اینجام، بعد مدتهای مدیدی که نمی‌دونم چند روز شده، و میخوام دوباره بنویسم. نه صرفا برای ثبت احوال و گزافه گویی های لذت بخشی که به هیچ دردی نمیخوردن. بلکه برای این اینجام که به خودم قول دادم درست بنویسم. بهتر از قبل بنویسم. با فکر بنویسم. برای این ازینجا دوری کردم که به خودم یاد آوری کنم وبلاگ نویسی برام چطور بود، یک چیز ارزشمند! نه پنلی که اواخر گاه و بیگاه بازش میکردم و از هر دری می‌نوشتم و کلماتم دیگه معنا نداشتن. وبلاگ نویسی این نبود و من خودم رو از اینجا دور کردم و توش ننوشتم تا به یاد بیارم چرا یک وبلاگ درست کردم و در به در دنبال خواننده هایی برای متن‌هام گشتم. برای نوشتن چه چیزی؟ و چرا؟

    باید رو راست باشم. این رفتن کمکی به نوشتنِ بهتر نسبت به قبلا هایی که درست می‌نوشتم نکرد. فقط من رو از انجام یک کار اشتباه و بیهوده دور کرد که اون هم چرت و پرت نوشتن توی وبلاگم بود. چون من همیشه دلم میخواست وبلاگ متعادل و دوست داشتنی ای بوجود بیارم اما بعد از مدتی خودم گند زدم توی فضای وبلاگ، اون رو قاطی بخش احمقانه ای از زندگی واقعی‌م کردم که بعد از مدتی وبلاگم برام هیچ فرقی با بقیه ی وبلاگ هایی که وقتی میبینی میگی اه چه بی‌خود نداشت. و این سخت من رو اذیت میکرد، پس دست از ادامه ی این کار کشیدم. اگر چه نتیجه ی مثبتش فقط کمتر شدن و از بین رفتن اون نکات منفی بود اما چیز بهتری به من اضافه نشد. دست کم هنوز نشده و من همچنان داستان هام رو گم کردم، کلماتم شبیه به حباب هایی میمونن که به محض لمس شدن می‌ترکن و دیگه نمیشه باهاشون داستانی رو ادامه داد. انگار از دستم فرار میکنن، چه داستانها و چه کلمه هایی که زمانی بهترین دوست های من بودن. 

    این شد که فهمیدم حالا حالاها اون داستان‌هایی که توقع دارم بیرون بیا نیستن و نوشتنشون کار منی که به این روز افتادم نیست. اما با این حال برگشتم به این پنل، تا اینهمه پرحرفی کنم و در نهایت بگم که میخوام بنویسم. نه به خوبی بقیه ی افراد معدودی که هنوز اینجان و نویسندگی میکنن و نه مثل داستان‌هایی که توقع دارم اینجا پدید بیان. قطعاهنوز به اون درجه نرسیدم و اگر چه این موضوع من رو اذیت میکنه اما دست روی دست گذاشتن فقط بهم احساس احمقانه تری میده. پس برگشتم تا بهتر از قبل بنویسم، سازمان یافته تر و خلاصه، رو به پیشرفت باشم. اگرچه کوچیک و ناچیز اما، همین تغییرات مثبت همیشه بهتر از درجا زدنن. 

     

    پی‌نوشت) اینجارو کوبیدم و از اول ساختم. مطمئن نیستم با چی شروع کنم و حتی مطمئن نیستم که ازین صدو چهل و هفت نفر چندتاشون هنوز به بیان سر میزنن. آدمهای قبلی هنوز اینجان؟ کسی هنوز به خوندن چنین مطالبی اهمیت میده؟ پس خوشحال میشم زیر این پست بیاین تا حرف بزنیم و ببینیم معرفی کتاب براتون جالب تره یا فیلم‌. چون به گمونم دلم میخواد یک چالش راه بندازم..

  • ۱۱
  • حرف‌ها [ ۱۲ ]
    • mitiā,~*
    • يكشنبه ۶ اسفند ۰۲
    I guess I'll be a somebody that nobody knows
    Guess I'll never find the one that I can call home
    -
    منوی وبلاگ
    نویسندگان
    خواندنی ها